۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

ناسیونالیسم، بازگشت به بربریت

انقلاب مشروطه آغازگاه جنبش های اجتماعی مدرن در ایران بوده است. پس از ان نیز جریانات زیادی در این راستا گام نهاده اند. هر کدام به شکلی و با توجه به ایدئولوژی مورد نظر خود سعی کرده اند که به شناسایی ریشه های عقب ماندگی جامعه ی ایرانی بپردازند. مسئله مهم فهم و شناسایی آفت ها و تضادهای جامعه است ،که باید راه حل مناسب برایش انتخاب شود. حال می خواهیم ببینیم جنبش های ناسیونالیستی چگونه به سراغ بحرانهای جامعه می روند و چه نقدی نسبت به ساختار موجود دارند. مسائل اقتصادی و ایجاد رفاه دغدغه ی اصلی این جریانهاست. بورزوازی انحصاری و تمامیت خواه جمهوری اسلامی، استثمار را به شکل فراگیر در سراسر کشور پیاده کرده است. بنگاههای اقتصادی و شرکتهای بزرگ همگی در اختیار قشر تمامیت خواه قرار دارند. و افراد جدا افتاده از دستگاه حاکمه فرصت دستیابی به شاهرگهای اقتصادی را ندارند. تمامی این جدلها و کشمکش ها صرفا ماهیت طبقاتی داشته و این هم به عنوان اصلی ترین مسئله همواره جزء اصلی جریانات ناسیونالیستی بوده و می باشد. مشکل این جریانات و به نظر من غیر انسانی و ضد کارگری بودن آن از آنجا نشات می گیرد که اگر مشکل اقتصادی است پس چرا راه حل را در گونه ای بازگشت به بربریت و کشیدن حصاری به دور خویش می دانند. و تفکیک قومیتی را تنها راه برون رفت از شرایط فعلی تلقی می کنند. جریانات ناسیونالیستی زاده ی جامعه ی سرمایه داری می باشند و روابط حاکم بر جامعه آنان را باز تولید می نماید. فدرالیسم و جدایی طلبی ماهیت یکسان دارند و در واقه گونه ای جزیره ای کردن جوامع می باشند. کشیدن حصاری بدور خویش و تاکید بر نژاد و قومیت در درون ساختار سرمایه دارانه دوباره همان دغدغه ها و مسائلی را که عامل اعتقاد به راه حل جدایی و فدرالیسم بوده را در درون خویش به همراه دارد. طبقه ی حاکمه ای ایجاد می شود و همان ساختارهای طبقاتی را بازتولید می نماید. منفعت انسانی و دستیابی به جامعه ی آزاد و برابر در درون این شکل تفکیک یافته ی جامعه ی سرمایه داری نه تنها استقرار پیدا نمی کند بلکه هر چه بیشتر در جهت از همگسیختگی و نا بسامانی جوامع پیش می رود. چون هر یک از جوامع در پی تامین منافع اقتصادی خود بوده و هستند. تعارضها در درون چنین نظامهایی سر بر می آورند. کشورهای قدرتمند سرمایه داری نیز در راستای استثمار هر چه بیشتر این جوامع به جنبش های ملی و قومیتی بها داده و آنان را به جدایی ترغیب می کنند. چون در شرایط درگیری و نزاعهای بر سر جدایی و یا استقرار فدرالیسم نیازهای اقتصادیشان هر چه بیشتر برآورده می شود.
حال سعی می کنیم با تفصیل بیشتر در مورد ناسیونالیسم "کرد" به صورت مجزا صحبت کنیم. جریان ناسیونالیسم کرد واجد سابقه ی طولانی و در حدود نیم قرن می باشد که تلاشهای فراوانی نیز برای ایجاد دولت-ملت واحد کرد انجام دادند. احزاب و گروههای سیاسی زیادی در طی این سالها شکل گرفتند، احزابی با سبک کار رفرمیستی و اعتقاد به پروسه های اصلاح طلبانه و تاکید بر گفتمان و احزابی دیگر با گرایشات مسلحانه و سرپوشهای مارکسیستی در این سالها مشغول به فعالیت بوده و هستند. وجه ی قوم پرستی و تاکید بر فرهنگ کردی در میان همه ی احزاب به صورت مشخص وجود دارد. اما باید برای بازتر شدن قضیه به دلایلی که منجر به ایجاد جریانات سیاسی کرد شده و اختلاف و در گیریشان با حاکمیت جمهوری اسلامی است؛ می پردازیم. اول اینکه بورژوازی کرد نتوانسته در بورژوازی تمامیت خواه جمهوری اسلامی حل شود و از ساختارهای قدرتی دولتی کاملاً جدا افتاده است. اقتصاد ایران کاملاً متکی به نفت می باشد و در آمد کشور بدین طریق تامین می گردد. دستگاه حاکمیت نیز با در اختیار داشتن این منبع بزرگ اقتصادی در حال ادامه ی حیات می باشد. درآمدهای حاصل از نفت را به صورت انحصاری در بین افراد خود تقسیم می کند. و اجازه ی واگذاری کارخانه ها و مراکز بزرگ اقتصادی را به هر شخص یا گروهی نمی دهد. اگر کردها نتوانسته اند به این مراکز بزرگ اقتصادی دست پیدا کنند شکاف مذهبی عامل مهمی در ایجاد چنین وضعیتی می باشد. حکومت ایران شیعه است و داعیه ی رهبری جهان اسلام را به دنبال خود می کشد. و همچنین سعی دارد به عنوان قدرتمندترین دولت اسلامی خود را بر منطقه ی خاورمیانه و جهان تحمیل نماید. پس اجازه ی وارد شدن افرادی با مذهب و یا دین دیگر را در ساختار قدرت خود نمی دهد. این مهم البته از ماهیت فاشیستی حاکمیت جمهوری اسلامی نشات می گیرد. وجهه ی ایدئولوژیک حاکمیه قوی بوده و برای بقای خود از تمامی ابزارهای تبلیغاتی استفاده می نماید. تا این سرپوش ایدئولوژیک بتواند جامعه ی مذهبی ایران را کنترل کرده و تمامی تلاشهای آزادی خواهانه را سرکوب کند. در بین کردها اگر توجه کنیم قسمت شیعه نشینشان نفوذ بیشتری در حاکمیت پیدا کرده و توانسته اند به بعضی از پایگاههای اقتصادی دست پیدا کنند. شکل مذهب تشیع تشریعی بوده و اینگونه مذاهب در تمامی حوزه های خصوصی و عمومی دخالت کرده و تلاش می کند که برای همه نسخه ی مشخص بپیچد و دیگری هم باید با آنان همگام شده و تحت سلطه و فرمانشان قرار گیرد. البته بنده معتقد نیستم که مسئله ی کرد تماماً به جنگ و دعوای مذهبی و قومی تقلیل می یابد. در طول سالهای پس از انقلاب ایران جریانات آزادی خواهانه نیز وجود داشته اند و استخراج جامعه دموکراتیک از دغدغه های اصلیشان بوده است. اما در میان همه ی جریانها و احزاب کردی همواره بن مایه های ناسیونالیستی خیلی قویتر بوده و هست. احزاب مارکسیستی کردی ابتدا به ساکن بوسیله ی شعارهای قومی افراد را به دور خود جمع نموده و سپس با توجه به اینکه هر تشکیلاتی اگر بخواهد در مقابل حاکمیت قد علم کند باید انسجام داشته باشد تفکر مارکسیستی نیز بدان افزوده اند. تا با چسب مارکسیسم و تاکیداتش بر مقوله های انسانی و برابری خواهانه جریان خود را به جلو حرکت دهند. پس هیچکدام از این گروهها با تضادهای واقعی که مارکسیسم بر آنان تاکید کرده است به دور هم جمع نشده اند و نمی توانند داعیه ی یک جریان اصیل مارکسیستی را داشته باشند و به همین خاطر این احزاب نتوانسته اند در سایر نقاط ایران پایگاهی برای خود ایجاد کرده و تشکیلاتشان را فراگیر نمایند. اگر آزادی نوع انسان دغدغه ی اصلی است پس بحث قوم گرایی و ناسیونالیست کاملا منتفی است. این دو مقوله قابل جمع شدن نیستند چون در نهایت این جریان مارکسیستی به تحلیل روبنایی از مشکلات جامعه بسنده می کنند و اگر اتفاقی بیافتد که منجر به استقرار فدرالیسم و یا جدایی کردها از ایران شوند همه ی این احزاب مارکسیستی داعیه های خود را کنار گذاشته و در درون ساختار سرمایه دارانه ی جدیدی که ایجاد شده به کار خود ادامه می دهند و در آن سیستم حل می شوند. ملتها حق تعیین سرنوشت دارند. حق دارند که با آداب و رسوم و فرهنگ خود زندگی کنند. از حق تحصیل به زبان مادری بهره مند شوند ولی آیا مشکل اصلی تنها با این مسائل حل می شود؟ اگر نظام سرمایه داری حاکم باشد شاید این نیازها و خواسته ها برآورده شوند اما شکاف طبقاتی و آزادی واقعی همچنان به عنوان معضل اصلی سر جای خود باقی می ماند. تعیین سرنوشت با هر سازوکاری راه به جایی نمی برد و در نهایت به سرخوردگی و نزاعهای درون گروهی با حاکمیت ختم می شود. اگر نزاع واقعی بر سر گرفتن ابزار تولید از طبقه ی سرمایه دار نباشد و انرژی جریان به صورت منسجم بر این مسئله متمرکز نشود حتی اگر تغییری هم حاصل شود باز باید تلاشی برای دادن این آگاهی صرف شود. که فکر می کنم تلاش اولیه کاملا عبث و بیهوده می باشد و منطقی فاشیستی دارد. چون طبقه ی حاکم مستقر هیچگاه اجازه نخواهد داد یک قومیت جدا شده یا به استقلال نسبی دست پیدا کند. در آن صورت آن طبقه ی حاکم قسمتی از توان و نیروهای اقتصادی خود را از دست می دهند. در این میان به هیچ وجه عقب نمی نشیند و از هر ابرازی برای از بین بردن جریاتن مخالف استفاده می کند. جریان ناسیونالیستی که در حال انجام فعالیت هست باید توجه خود را بر کدام مسئله بیشتر متوجه سازد؟ سر دادن شعارهای قومی و نژادی و یا گرفتن ابزار تولید از طبقه ی سرمایه دار و سر دادن شعارهای آزادی خواهانه و برابری طلبانه؟ نیروی جریان را باید بر روی یک مسئله متمرکز ساخت و با وارد کردن یک فاکتور دیگر تنها صورت مسئله ی اصلی را کم رنگ کرده و به خواسته های اصلی نمی توان دست یافت. پس وجهه ی قومی جریانات کردی نه تنها مشکل را حل نکرده بلکه مشکلات دیگری را نیز به جریان اضافه می نماید که صرفا به تحلیل نیروها و عدم پیشروی در خواسته ها و مطالبات می انجامد.

هیچ نظری موجود نیست: